6

بالاخره بعد از مدت ها خبری از حال هم دیگر گرفتیم...فهمیدن این که دو نفر چقدر میتوانند دور از هم و جدا از کالبد های یکدیگر باشند، اما روحشان مدتهاست که با هم گره خورده ، حس خوبیست! لااقل آدم را از تنهایی در می آورد...! به گمانم ما به همان مدل همیشگی جدا از هم افتادیم اما هنوز چیزی در این میان هست دوری مان را اجتناب ناپذیر کند...به گمانم همان دغدغه هایی که اسمش را نیهلیسم و اگزیستانسیالیست  و...گذاشته اند  و آدم هایی که با نام کامو،سارتر و کافکا خوانده میشوند.. یک جورهایی میخواهیم خودمان را پر کنیم! ترس از پوچی و نیستی بر سرتا سر وجودمان سایه افکنده و افکارمان تنها امیدیست که میتوانیم با پر کردنش کاری انجام داده باشیم!! سرانجام کارمان هم ختم میشود به یک چیز :همذات پنداری...نتیجه ی خوبیست....لااقل احساس تنهایی نمیکنی!!

.

.

.

.

#محدثه#

۱ موافق ۰ مخالف
ای جان ...چقدر این پست قشنگه ...
و چقدر عجیبند این روح های نزدیک به هم ...
 
یه حسی توی این نزدیکیه هست که دوست داشتنیه ...


بله ، همذات پنداری...نتیجه ی خوبیست....
دوست جانم

:)

محدثه نمیشناسمش دوستته ؟ چه متن زیادی قلمبه سلمبه ای برای بیان عشق و احساسات به یه دوست :))) دیوونه ای تو ام از خودمی :)) 

:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
اندکی روزمرگی...
کمی از :
کتاب و ادبیات
موسیقی
سینما
و...
آخرین مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان